ازاوایل دهه 1980 توجه به مسئله پناهندگان خصوصاً توسط مجمع عمومی ابعاد جدیدی یافت و سازمان ملل تصمیم گرفت مسئله جلوگیری ازایجاد وافزایش پناهندگان را در دستورکارخود قرار دهد. دبیرکل سازمان ملل در1981 گزارش مقدماتی در این مورد به مجمع عمومی ارائه نمود.
توجه به «ریشههای پناهندگی» عنصر جدیدی است که از آن زمان وارد این عرصه کاری شده و امروزه بیش از هر موضوع دیگری در این زمینه مورد بحث میباشد.
اعلامیه پناهندگی سرزمینی (1967)
اعلامیه جهانی حقوق بشر
که در سال 1948 به تصویب رسیده بود قطعنامه غیر الزامآوری به شمار میرفت که در
آن از «حق پناهندهشدن در دیگر کشورها و استفاده از آن در صورت تعقیب» سخن به میان
آمده بود. کمیسیون حقوق بشر که پیشنویس اعلامیه جهانی حقوق بشر را تهیه کرده بود
در آن زمان پیشنهاد نموده بود که «مسئله گنجانیدن حق پناهندگی در مقابل تعقیب در
اعلامیه جهانی حقوق بشر در کنوانسیون ویژهای در این خصوص» و در اولین فرصت ممکن
عملی شود. با این حال عدم وجود توافق درباب موضوعات محوری باعث عدم توفیق در
گنجانیدن بندی در خصوص پناهندگی در میثاق بینالمللی حقوق سیاسی مدنی شد. موضوعاتی
که باعث اختلاف نظر در میان کشورها شد، همان موضوعاتی بود که به هنگام مذاکره در
مورد پیشنویس کنوانسیون نیز وجود داشت: حوزه اشخاص در این بند، تعریف شرایط فردی
که صلاحیت پناهندگی دارد و اینکه آیا حق پناهندگی را بایستی ایجاد نمود.
پس از یک وقفه طولانی در این بحثها، پیشنویس یک اعلامیه در مورد حق پناهندگی در
سال 1957 توسط نماینده فرانسه به کمیسیون حقوق بشر تسلیم شد و در 14 دسامبر 1967
یعنی پس از ده سال بحث در کمیتههای مجمع عمومی سرانجام قطعنامه شماره 2312 تحت
عنوان «اعلامیه پناهندگی سرزمینی» به اتفاق آراء توسط مجمع عمومی به تصویب رسید.
فرازهای اصلی این اعلامیه به شرح زیر میباشد:
1. مسئولیت اعطا پناهندگی به افراد متقاضی برعهده جامعه بینالمللی و نماینده آن
سازمان ملل متحد میباشد.
2. هر فردی که به خاطر نقض اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر، حیات، جسم و جان و آزادیاش
در معرض خطر باشد صلاحیت پناهجستن دارد.
3. کشورها با دادن پناهندگی به افراد بند 2 دچار مسئولیت بینالمللی نمیشوند و
این پناهندگی بایستی توسط سایر کشورها محترم شمرده شود.
4. الف) سازمان ملل در راستای وحدت بینالمللی بدون توجه به اقدامات دولت خاص،
بایستی با هماهنگی کشورها به مؤثرترین وجه کمک افراد مورد اشاره در بند 2 بشتابد.
4. ب) سایر کشورها نیز در راستای وحدت بینالمللی بایستی اقدامات لازم برای کاهش
بار کشورهایی که پناهندگان نخستینبار بدانجا وارد میشوند (First Countries Of Asylum) و
از جمله پذیرش تعدادی از آنها در سرزمین خود را بعمل آورند.
5. هیچ فردی را نبایستی به اخراج یا بازگشت از نقطه مرزی محکوم نمود بصورتی که
ناچار شود به سرزمینی برگردد یا در سرزمینی باقی بماند که در آن بخاطر نقض اصول
اعلامیه جهانی حقوق بشر حیات، جان و جسم یا آزادیاش در معرض خطر قرار دارد. این
اصل در مورد افرادی که بدلایل روشن خطری علیه امنیت کشور پذیرنده به شمار میآید
یا بدلیل حکم قطعی ارتکاب یک جرم جدی، خطری علیه آن کشور به حساب میآیند قابل
اجرا نخواهند بود.
ابتدا
پروتکل 1967 در مورد وضعیت پناهندگان
کنوانسیون 1951 از نظر
زمانی به رخدادهای قبل از اول ژانویه 1951 و از نظر جغرافیایی به قاره اروپا محدود
بود، در حالی که اساسنامه UNHCR هیچ
یک از این محدودیت را به همراه نداشت. همین امر خصوصاً با بروز مسئله پناهندگی در
اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 مشکلاتی را بوجود آورده بود که در جلسات کمیته
اجرایی UNHCR در
سالهای 1964 و 1965 مکرراً مطرح گردید. به همین مناسبت یک گردهمایی بینالمللی تحت
عنوان «کنفرانس بررسی جنبههای حقوقی مسئله پناهندگی در کنوانسیون 1951 و اساسنامه
دفتر کمیساریای عالی ملل متحد در امور پناهندگان» در آوریل 1965 در شهر
بلاجیوایتالیا برگزار شد. این کنفرانس متشکل از 13 متخصص حقوقی از کشورها و
متخصصان حقوقی UNHCR بود
که پیشنویس پروتکلی به منظور حذف محدودیت زمانی اول ژانویه 1950 از کنوانسیون را
تهیه نمود. کمیسر عالی گزارش این کنفرانس به همراه متن پیشنویس را به کمیته
اجرایی و کشورهای عضو کنوانسیون ارسال نموده و گزارش را با اصلاحات چندی به شورای
اقتصادی اجتماعی فرستاد. شورای اقتصادی اجتماعی در اجلاس پنجاه و یکم خود با تصویب
متن پروتکل آن را به مجمع عمومی فرستاد. مجمع عمومی در 16 دسامبر 1966 قطعنامه (XXI) 2189 را در این مورد گذراند که حاوی بند
اجرایی زیر بود:
ضمن توجه به متن پروتکل پیوست به گزارش کمیسر عالی ملل متحد در امور پناهندگان، از
دبیر کل درخواست مینماید که این متن را جهت الحاق در اختیار کشورها قرار دهد.
این پروتکل براساس ماده 11 خود پس از امضاء رئیس وقت مجمع عمومی و دبیرکل سازمان
ملل از تاریخ 31 ژانویه 1967 جهت الحاق کشورها مفتوح شد.روش تصویب کنوانسیون خود
موضوع بحث جالبی در چارچوب حقوق معاهدات است چرا که پروتکل الحاقی به کنوانسیونی
که توسط کنفرانس نمایندگان تامالاختیار به تصویب رسیده است خود نیز باید به تصویب
کنفرانس نمایندگان تامالاختیار میرسید. هرچند مواردی نیز وجود دارد که در آن
مجمع عمومی بدون برگزاری چنین کنفرانسهایی معاهدات چندجانبه و بینالمللی را به
تصویب رسانیده است. لیکن در مورد این پروتکل تغییر و تحولات نظامات سیاسی در فاصله
سالهای 1951 تا1966 و افزایش قابل توجه تعداد کشورهای مستقل تصویب پروتکل از طریق
معمول و در یک فاصله زمانی معقول را شدیداً دشوار ساخته بود و لذا از روش غیرمعمول
یعنی تصویب مجمع عمومی استفاده شد.
ابتدا
از اصلیترین تحول در متن
پروتکل 1967، در مقایسه با کنوانسیون 1951 در ماده اول کنوانسیون وجود دارد:
1. دول متعاهد پروتکل حاضر، تعهد مینمایند مواد 2 تا 34 کنوانسیون را کلاً در
مورد پناهندگانی که مصداق تعریف ذیل هستند اجراء نمایند.
2. اصطلاح پناهنده در این پروتکل ـ به استثنای موارد، اجرایی بند 3 این ماده شامل
کلیه افرادی است که مصداق تعریف مندرج در ماده اول کنوانسیون میباشند مشروط بر
آنکه عبارت «پس از بروز این قبیل حوادث» مندرجه در بند 2 بخش الف ماده اول کانلمیکن
تلقی گردد.
3. پروتکل حاضر توسط دول متعاهد بدون هیچگونه محدودیت جغرافیایی به مورد اجرا
درخواهد آمد.
معهذا اعلامیههایی که قبلاً از طرف دولی که تاکنون طرف متعاهد کنوانسیون شدهاند
به موجب جزء الف از بند 1 از بخش الف از ماده اول کنوانسیون صادر گردیده تحت رژیم
پروتکل حاضر نیز به مورد اجرا گذارده خواهد شد مگر اینکه مسئولیتهای دولت
صادرکننده اعلامیه طبق مفاد بند دوم از بخش ب از ماده اول کنوانسیون افزایش یافته
باشد.
این نکته نیز قابل توجه است که پروتکل 1967 علاوه بر حذف محدودیت زمانی مفاد
کنوانسیون 1951 را نیز دربرمیگیرد هرچند که خود یک معاهده حقوقی مستقل به شمار
رفته که پیوستن به آن لزوماً به معنی پیوستن به کنوانسیون نمیباشد.پروتکل 1967
همچنین تأکید مجدد بر مفاد بندهای 35 و 36 کنوانسیون 1951 در مورد همکاری مقامات
ملی با ملل متحد و اطلاعات مربوط به قوانین و آییننامههای داخلی را دارد. بعلاوه
اختلافات اندکی در رابطه با عضویت دول فدرال و الحاق در مقایسه با کنوانسیون
مشاهده میشود.
ابتدا
مجموعه مقررات بینالمللی منطقهای
کمیته وزیران شورای اروپا
در ژوئن همان سال (1967) با تصویب قطعنامهای در مورد پناهندگی افرادی که در معرض
تهدید قرار دارند، از دول عضو خود درخواست نمود تا با افرادی که به خاک آنها
پناهنده میشوند آزادانه و نوعدوستانه برخورد نمایند. در دسامبر1967 نیز کنوانسیون
کنسولی به همراه پروتکلی در مورد حمایت از پناهندگان در اروپا به تصویب رسید اما
این کنوانسیون و پروتکل بدلیل عدم کسب حداقل اعضاء هیچگاه حد نصاب لازم را بدست
نیاوردند. ما در سال 1967 همچنین شاهد تصویب اعلامیه پناهندگی توسط مجمع عمومی
سازمان ملل متحد هستیم که آن را بدون تردید میتوان تبیین مفاد ماده 14 اعلامیه
جهانی حقوق بشر مصوب 1948 دانست. در این اعلامیه نیز از «برخورداری از حق پناهندگی
در یک کشور خارجی» نام برده شده که مفهوم جدیدی نبود لیکن اعلامیه به مفهوم «اتحاد
بینالمللی» برای حل مسئله پناهندگان اشاره دارد و از اصل بازنگردانیدن (Non Refoulment) بعنوان یک اصل عمومی یاد میکند که بایستی
توسط همه کشورها و نه تنها اعضاء کنوانسیون و پروتکل مورد احترام قرار گیرد.
در پیگیری این تحولات به یک رخداد با اهمیت در سال 1969 میرسیم یعنی زمانی که
سران دولتهای عضو سازمان وحدت افریقا کنوانسیون ویژهای در مورد جنبههای خاص
مسئله پناهندگان در افریقا را به تصویب رسانیدند. این کنوانسیون بدلایل چندی جالب
توجه است نخست آنکه تعریف «پناهنده» را به گونهای گسترش میدهد که شامل «هر فردی
که بدلیل تجاوز خارجی، اشغال سرزمین، سلطه خارجی و یا عوامل جدی برهمزننده نظم
عمومی در قسمت یا تمامی سرزمین اصلی، ناچار به ترک دیار مالوف خود شده و در جستجو
پناهندگی در خارج از سرزمین اصلی و یا کشور متبوع خود برآید» (ماده (2) I) و
دوم آنکه اعضاء خود را مقید میسازد تا «نهایت تلاش خود را ... برای پذیرش و اسکان
پناهندگان بکار بندند» (ماده (1) II).
در همان سال 1969 ما تعهد صریحتری را در کنوانسیون منطقهای دیگر در مورد حقوق بشر
یعنی پیمان سنخوزه کاستاریکا مییابیم که تصریح دارد: «هر شخص حق پناهندگی و
پذیرفتهشدن بعنوان پناهنده در یک سرزمین خارجی را براساس قوانین دولت پذیرنده و
کنوانسیونهای بینالمللی دارد البته به شرطی که بدلیل اقدامات سیاسی یا اعمال
مرتبط با آن مورد تعقیب قرار داشته باشد (ماده (7) 22)» در حالی که در هر دو
کنوانسیون منطقهای از اصل «بازنگردانیدن» با صراحت یاد شده است.
تلاش برای یک کنوانسیون پناهندگی جدید
بطور کلی میتوان گفت که
در آغاز دهه 1970 شرایط عمومی برای توسعه حقوق پناهندگان مهیا بود. اتحادیه حقوق
بینالملل، پس از چندین سال کار مقدماتی نهایتاً در سال 1972 پیشنویس
کنوانسیونهایی در مورد پناهندگی سیاسی و پناهندگی دیپلماتیک را تهیه نمود و بنیاد
کارنگی که هزینه اقدامات مقدماتی پروتکل 1967 را برعهده گرفته بود این بار نیز
پیشقدم شده بود. بدنبال برگزاری سمیناری در بلاجیو (ایتالیا) در سال 1971 یک گروه
کاری در اوایل سال 1972 پیشنویس کنوانسیون را آماده نمودند که توسط کمیسر عالی
وقت، صدرالدین آقاخان، به کمیته اجرایی UNHCR و سپس به شورای اقتصادی اجتماعی و
نهایتاً به مجمع عمومی سازمان ملل فرستاده شد.
مجمع عمومی متن پیشنویس را جهت بررسی و دقت نظر به گروه کارشناسان سپرد و در عین
حال تصمیم گرفت کنفرانس ملل متحد در مورد پناهندگی را از دهم ژانویه تا چهارم
فوریه 1977، در ژنو برگزار نماید. در متن پیشنویس کنوانسیون که توسط گروه
کارشناسان پیشنهاد شد، تغییر قابل توجهی در تعریف پناهنده در مقایسه با تعریف
کنوانسیون 1951 مشاهده نمیشد. ماده 2 آن در مورد دامنه این تعریف به شرح زیر بود:
صلاحیت استفاده از مزایای این کنوانسیون به فردی تعلق میگیرد که بدلیل ترس از
تعقیب:
الف) بدلایل نژادی، مذهبی، ملیت، عضویت در گروه اجتماعی خاص یا عقیده سیاسی از
جمله مبارزه علیه استعمار یا نژادپرستی و یا:
ب) مجازات بدلیل اقداماتی که مستقیماً در راستای آنچه در بند الف ذکر شد، نتواند و
یا نخواهد به کشور متبوع خویش بازگردد و یا اگر فاقد تابعیت است به محل سابق اقامت
خود برگردد.
چنانچه این متن را با کنوانسیون 1951 مقایسه کنیم دو تغییر کوچک مشاهده میکنیم.
نخست در بند الف که از مبارزه علیه استعمار یا نژادپرستی بعنوان یکی از دلایل
تعقیب نام برده شده است. این موضوع خود زمینههای درخواست پناهندگی را توسعه میدهد
هرچند تعیین حالتی که در آن مبارزه علیه استعمار صورت گرفته مشکل میباشد. تغییر
دوم ذکر «تعقیب یا مجازات بخاطر اقداماتی است که در راستای بند الف نام برده شده
است» میباشد که زمینه را برای درخواست و اعطاء پناهندگی گسترش داده است. سایر بخشهای
این پیشنویس نیز بیانگر نوعی انعطافپذیری در زمینه اعطا پناهندگی بود. در ماده
یک آمده بود که کلیه دول متعاهد بایستی «حداکثر کوشش خود را با دیدگاهی
نوعدوستانه» برای پناهدادن به هر شخص صاحب صلاحیت برطبق این کنوانسیون بکار
بندند. «ماده سوم به شکل مطلق اعلام میداشت که هیچ فرد صاحب صلاحیت استفاده از
مزایای این کنوانسیون که در یکی از سرزمینهای کشورهای متعاهد ساکن باشد را نمیتوان
وادار به بازگشت به کشور اصلی خود کرد در صورتی که در آنجا جان یا آزادیش در معرض
تهدید باشد. ماده هشتم تأکید دارد که «دادن پناهندگی عملی صلحجویانه و
نوعدوستانه» تلقی میشود و هیچ کشوری نبایستی آن را اقدامی غیردوستانه به شمار
آورند و اعطاء پناهندگی بایستی توسط همه کشورها مورد احترام قرار گیرد.
همانطور که گفته شد، بدنبال پایان کار گروه متخصصان، و براساس تصویب مجمع عمومی،
کنفرانس نمایندگان تامالاختیار از 10 ژانویه الی چهارم فوریه 1977 اجلاس خود را
برگزار نمود. از روز سیزدهم ژانویه بررسی متن کنوانسیون آغاز شد. در مورد ماده 2
درخصوص تعریف دایره شمول کنوانسیون هیچ بحثی در جهت توسعه تعریف پناهنده بصورتی که
افرادی جز پناهندگان سیاسی را دربرگیرد، صورت نگرفت و بحثها حول سه محور متمرکز
ماند: الف) اصلاح عبارات مقدماتی بصورتی که تأکید افزونتری برحق مالکیت دولتها در
پذیرش یا رد درخواست پناهندگی باشد. ب) اصلاحاتی برای افزایش زمینههای تحت تعقیببودن.
ج) اصلاحاتی برای بند 2 در جهت افزایش زمینههای محرومیت از مزایای پناهندگی.
بدنبال این بحثها و پس از رأیگیری (38 موافق 34 مخالف و 15 ممتنع) اصلاحیهای به
تصویب رسید که عبارت «براساس ترس جدی از تعقیب» را که از کنوانسیون گرفته شده بود
را با عبارت «امکان قطعی تعقیب» جانشین ساخت. این عبارت از آنچه در کنوانسیون 1951
آمده است به مراتب محدودتر مینماید. در اصلاحیه دیگری بر ماده 2 یک بند فرعی
افزوده شد با این مضمون که بند 1 این ماده شامل کسانی که بدلایل صرفاً اقتصادی
درخواست پناهندگی مینمایند، نخواهد شد. بعلاوه تعقیب وسعت گرفته و از جمله به
مواردی چون «وابستگی قومی، اشغال خارجی تسلط خارجیان و تمامی اشکال تفوقطلبی
نژادی، نیز تعمیم یافته بود. ماده دوم در شکل جدید خود با 47 رأی مثبت 14 رأی منفی
و 21 رأی ممتنع به تصویب رسید. در ماده سوم نیز یک استثناء بر اصل «بازنگردانیدن»
وارد شده و آن حالتی بود که «تعداد زیاد افراد ممکن است برای امنیت کشور متعاهد
ایجاد خطر جدی نماید». بعلاوه مواد دیگری در زمینه وظایف متقاضیان پناهندگی و
تسهیل برنامههای الحاق اعضا خانواده پناهنده به تصویب رسید.
این کنفرانس نتوانست در مهلت مقرر بررسی خود در امور این متن را به پایان برساند و
در پیام نهایی خود به مجمع عمومی پیشنهاد نمود تا موضوع کنوانسیون را در زمان
مناسبتری مطرح نماید. در آن زمان اکثر کشورهای غربی با طرح مجدد آن در آینده
نزدیک مخالفت میکردند. با توجه به وجود اختلاف نظر شدید در این کنفرانس امکان طرح
مجدد آن بسیار اندک مینمود.
بعلاوه از این تجربه میتوان نتیجه گرفت که اتفاق نظری در مورد توسعه تعریف
پناهنده به نسبت تعریف کنوانسیون 1951 و گنجانیدن پناهندگان اقتصادی وجود نداشت.
آتلگرانمادسن در کتاب خود تحت عنوان «پناهندگی» به تشریح و تبیین این کنفرانس بیثمر
پرداخته است. مجمع عمومی پس از این کنفرانس با صدور قطعنامهای به تأکید بر این
نکته بسنده کرد که پیش از اقدام به برگزاری مجدد چنین کنفرانسی لازم است تمهیدات
فراوانی در جهت رسیدن به نتیجه فراهم آید. از سوی دیگر باید اذعان داشت که این
شکست جامعه بینالمللی در نیل به کنوانسیون جدیدی در زمینه حقوق پناهندگان باعث شد
تا چندین سال پس از این کنفرانس اقدام جدی در سطح بینالمللی به وقوع نپیوندد.
در سال 1973 پروتکلی در مورد پناهندگان دریانورد به تصویب رسید که دامنه شمول
موافقتنامه 1957 لاهه را به افراد مشمول پروتکل 1967 نیز گسترش داد. همچنین در
همین دوران تعدادی قطعنامه با اهمیت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در همین رابطه
به تصویب رسید که ما بدانها خواهیم پرداخت.
در دهه 1970 مسئله تروریسم بینالمللی بحثهای بینالمللی را به شدت تحت تأثیر
قرار داده بود. کنوانسیونهایی که در این رابطه به تصویب رسید، مسئله پناهندگی به
طور اخص و حقوق بینالمللی پناهندگان بطور اعم را تحت تأثیر قرار داده بودند. این
کنوانسیونها که ناظر بر مواردی همچون تصرف غیرقانونی هواپیما و دیگر اقدامات
غیرقانونی علیه هوانوردی غیرنظامی، اقدام خشونتبار علیه افراد، عوامل دیپلماتیک و
دیگر افراد تحت حمایت بینالمللی و تروریستی به معنای عام کلمه بوده براساس اصل
تسلیم یا مجازات * انتخاب میان تسلیم یا مجازات مجرمین را برعهده دولتها میگذاشت.
همین اصل در کنوانسیون بینالمللی علیه جرم نژادپرستی مصوب سال 1973 نیز وجود داشت
که براساس آن دولتها در صورتی که فردی را مبارز سیاسی یا پناهنده سیاسی تشخیص میدادند
ملزم به تسلیم وی نبودند. شورای اروپا در سال 1977 توصیه نمود تصمیم در این مورد
برعهده ارکان حقوق بشری شورا گذاشته شود (توصیه شماره 817).
بدون تردید تحولات حقوق بینالمللی پناهندگان در سال 1977 را نمیتوان بدون ذکر
این نکته به پایان برد که متعاقب شکست کنفرانس 1977 در رسیدن به کنوانسیون
پناهندگی و علیرغم توصیه مجمع عمومی در جهت فراهم آوردن تمهیدات لازم جهت تکرار
این کنفرانس، هیچگونه اقدام مشخصی برای طرح مجدد کنوانسیون از سوی UNHCR یا سایر ارکان اصلی ملل متحد صورت نگرفت
و این موضوع تا امروز همچنان مسکوت باقی مانده است.
در ماه مه 1979 کنفرانسی در مورد وضعیت پناهندگان در افریقا در شهر آروشا (Arusha تانزانیا) برگزار شد که نمایندگان
دولتهای افریقایی در آن شرکت کردند. حاصل کار این کنفرانس مجموعه توصیههایی بود
که در میان آنها خصوصاً اصل تشریک مساعی قابل توجه است. مصوبات کنفرانس آروشا سپس
در اجلاس ارکان سیاسی سازمان وحدت افریقا پیگیری شد که نتیجه آن قطعنامه با اهمیتی
در مورد وضعیت پناهندگان در افریقا و راهحلها در دهه 1980 بود.
مصائب پناهندگان قایقنشین در آسیای جنوبشرقی باعث شد تا کمیسر عالی پناهندگان در
ماه مه 1979 یادداشت تفاهمی را با دولت ویتنام در مورد خروج منظم افراد از آن کشور
به امضاء برساند و دبیرکل سازمان ملل در یک عمل کمسابقه به فراخوان مالی جهت یک
کنفرانس بینالمللی بزرگ در ژوئیه 1979 دست زد. تعدادی از کشورهای سازمان همکاری
اقتصادی برای توسعه (OECD)کمکهای خود را به این
ابتکار عمل اعلام نمودند.
در سال 1980 نیز یک توافقنامه اروپایی در مورد انتقال مسئولیت پناهندگان به امضاء
رسید و همزمان با آن شورای اروپا کار خود را روی کنوانسیونی در مورد اولین کشور
پناهندگی و پناهندگان سرگردان آغاز نمود.
یک کنفرانس بینالمللی در مورد کمک به پناهندگان در افریقا (ICARA) در سال 1981 در ژنو برگزار شد که همچون
کنفرانس 1979 بحث و راهحلهای عملی برای مشکل پناهندگان را مورد بحث قرار داد. و
به جنبههای حقوقی این مسئله نپرداخت.
قطعنامههای مجمع عمومی سازمان ملل متحد
غالب تحولات و پیشرفتهای
حقوقی مربوط به پناهندگان را در این دوران باید در قطعنامههای مجمع عمومی سازمان
ملل یافت. این قطعنامه دامنه وظایف و مسئولیتهای UNHCR را متحول ساخته و گسترش دادند بدون آنکه
اساسنامه آن را هرگز بصورت رسمی تغییر دهند.
مجمع عمومی در سال 1974 از کمیسر عالی پناهندگان درخواست نمود تا «موقتاً» اقدامات
لازم در جهت اجرای کنوانسیون 1961 راجع به کاهش افراد فاقد تابعیت را برعهده گیرد.
از سال 1976 که مجمع عمومی این مسئولیت را «بطور دائم» به UNHCR سپرد به کمیسر عالی پناهندگان مسئولیت
افراد فاقد تابعیت نیز سپرده شد.
این در حالی بود که در اواخر دهه 1960 مجمع عمومی از کمیسر عالی خواسته بود توجه
خاص خود را به گروههای جدید پناهنده خصوصاً در افریقا جلب نماید. این موضوع را به
نحوی میتوان توسعه مفهوم پناهنده با توجه به کنوانسیون سازمان وحدت افریقا در
مورد پناهندگان دانست که در سال 1969 تصویب شده بود. پناهندگان در افریقا و دیگر
گروههای خاص پناهنده در قطعنامههای مختلف مجمع عمومی مورد اشاره قرار گرفتند. و
در سال 1976 مجمع عمومی برای نخستینبار از «کمکهای نوعدوستانه برای پناهندگان و
آوارگان در افریقا» نام بردو از آن پس نیز در کلیه قطعنامههای مربوط به گزارش
سالانه UNHCR واژه
«آواره» در کنار واژه «پناهنده» ظاهر شده است. در همین راستا در سال 1979 از کمیسر
عالی پناهندگان درخواست شد تا به «حل و فصل قطعی و سریع مشکلات پناهندگان و
آوارگان در هر کجا که ممکن باشد، اقدام ورزد. در همان زمان قطعنامههای مجمع عمومی
از دولتها نیز میخواستند تا حمایت خود از فعالیتهای نوعدوستانه کمیسر عالی و از
جمله «اجرای وظایف آن در زمینه حمایت بینالمللی و خصوصاً اعطاء پناهندگی به
متقاضیان آن و رعایت دقیق اصل بازنگردانیدن» را تقویت نمایند.
قطعنامههای مجمع عمومی را از یک نظر میتوان تفسیر و تعبیر اساسنامه UNHCR در سایه تحولات بینالمللی دانست، تعدادی
از این قطعنامهها در مورد تأسیس یک کمیته مشورتی برای UNHCR است که بتدریج به شکل کمیته اجرایی در میآید.
تعدادی دیگر در عین حفظ تعریف اصلی افرادی که در حوزه صلاحیت UNHCR قرار میگیرند (بندهای 6 و 7 اساسنامه)
عملاً افراد بیشتری را در این حوزه قرار دادهاند. این قطعنامهها عمدتاً با مفهوم
«مساعی جمیله» که خصوصاً در دهههای 1960 و 1970 نقش بسیار بااهمیتی در فعالیتهای UNHCR داشت، مرتبط هستند1
علاوه بر قطعنامهای که کمیسر عالی را مجاز میسازد «تا مساعی جمیله خود را در
رابطه با پناهندگانی که در حوزه مسئولیت سازمان ملل قرار نمیگیرند» بکار بندد
)شماره (XII) 1388،
مجمع عمومی بصورت مکرر کمیسر عالی را مجاز ساخته، تشویق نموده یا از آن درخواست
نموده است تا برای گروههای خاص ملی یا جغرافیایی اقداماتی را خصوصاً در زمینه کمکهای
مادی به انجام برساند که در این خصوص میتوان به قطعنامههای (ES-II) 1006 و (XI) 1129 در مورد پناهندگان مجاری قطعنامههای(XII) 1176، (XVII)1784 در مورد پناهندگان چینی در هنگکنگ
قطعنامههای (XIII)1286، (XIV) 1389، (XV) 1500، (XVI) 1672 در
مورد پناهندگان الجزایری در مراکش و تونس، قطعنامه (XVI)1671 در مورد پناهندگان آنگولا در زئیر،
قطعنامه (XX) 2040 در
مورد پناهندگان از پاکستان شرقی، قطعنامه (XVII)2958 در
مورد پناهندگان سودانی قطعنامه (XXX) 3455 در
مورد آوارگان هندوچین، قطعنامههای 119/32 و 126/31 در مورد پناهندگان دانشجو در
افریقای جنوبی و بالاخره قطعنامه 3270 در مورد پناهندگان در افریقای جنوبی اشاره
کرد. بعلاوه مجمع عمومی غالباً به وضعیتهای خاص پناهندگان در نقاط جغرافیایی مشخص
خصوصاً در افریقا اشاره دارد. اهمیت هر یک از این قطعنامهها نیازمند تعبیر و
تفسیر خاصی است. برخی از این قطعنامهها تنها به منظور جلب توجه به یک وضعیت ویژه
یا اهمیت قائل شدن برای گروهی از پناهندگان صادر شدهاند و در مورد برخی دیگر مجمع
عمومی خواسته است تا مجوزهای ویژهای جهت کمیسر عالی برای کمک به پناهندگان خاصی
را صادر نماید. این قطعنامهها در مورد افرادی است که رسماً در حوزه مسئولیت UNHCR قرار نمیگیرند بلکه کمک به آنها در
چارچوب مفهوم «مساعی جمیله» قرار میگیرد. شاید وجود این قطعنامهها برای احتراز
تعیین وضعیت پناهندگان بصورت رسمی باشد همچنانکه مسئله تعیین وضعیت پناهندگان
بصورت جمعی تحت همین عنوان آمده است.
طرح اقدامات پیشگیرانه در مجمع عمومی
از اوایل دهه 1980 توجه
بینالمللی به مسئله پناهندگان و خصوصاً توسط مجمع عمومی ابعاد جدیدی یافت و
سازمان ملل تصمیم گرفت مسئله جلوگیری از ایجاد و افزایش پناهندگان را در دستور کار
خود قرار دهد. دبیرکل سازمان ملل در سال 1981 یک گزارش مقدماتی در این مورد به مجمع
عمومی ارائه نمود. در همان زمان صدرالدین آقاخان بعنوان گزارشگر ویژه نیز گزارش
خود را در همین مورد تسلیم کمیسیون حقوق بشر نمود. توجه به «ریشههای پناهندگی»
عنصر جدیدی است که از آن زمان وارد این عرصه کاری شده و امروزه بیش از هر موضوع
دیگری در این زمینه مورد بحث میباشد خصوصاً که این موضوع دارای ابعاد متنوع و
مختلفی است که پابهپای هم رشد میکنند: از یک سو ناآرامی، تشنج و بحران در بسیاری
از نقاط جهان، میلیونها نفر را وادار به ترک یار و دیار خود میکند و از سوی دیگر
شکاف فزاینده اختلاف سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی در میان کشورها و ملتها و از
سویی نقض اصول و استانداردهای رفتار دولتها با اتباع خود که تماماً دست به دست هم
داده، منجر به ایجاد و افزایش مسئله پناهندگی شدهاند. لیکن کشورهای «شمال» و
«جنوب» هر یک رهیافتهای خود را به این مسئله دارند که بدلیل عدم وجود توافق در یک
سطح وسیع بینالمللی ابزارهای حقوقی منطقهای روبه توسعه و گسترش میگذارند.
چنانکه دیدیم حقوق بینالمللی پناهندگان براساس کنوانسیون 1951 و پروتکل 1967
استوار شد اما پس از عدم توفیق در نیل به یک کنوانسیون جدید پناهندگی، کشورهای
«جنوب» به سوی ابزارهای منطقهای و خصوصاً کنوانسیون 1969 سازمان وحدت افریقا روی
آوردند که همچنان رسمیترین تلاش در جهت توسعه مفهوم پناهندگی به شمار میرود. پس
از افریقا، آمریکای مرکزی گام پیش نهاد و در سال 1984 «اعلامیه کارتاژنا در مورد
پناهندگان» را به تصویب رساند. در این اعلامیه توصیه شده بود رهیافت کلاسیک به
تعریف پناهنده بایستی گسترش یافته و علاوه بر تعاریف کنوانسیون 1951 و پروتکل 1967
بصورتی درآید که «افرادی که بدلایل خشونت عمومی، تجاوز خارجی، جنگ داخلی، نقض
عمومی حقوق بشر و یا شرایطی که نظم عمومی را شدیداً برهم زند، جان، امنیت و
آزادیشان در معرض تهدید واقع شود» را نیز دربرگیرد.هرچند این اعلامیه برای هیچ
کشوری الزامآور نبوده و بعنوان یک منبع حقوق بینالملل شمرده نمیشود لیکن در عینحال
مبین این واقعیت است که حداقل در امریکای مرکزی نیاز به توسعه مفهوم پناهندگی
احساس میشود. همچنانکه کنوانسیون 1969 در مورد وضعیت پناهندگان در افریقا مبین
چنین نیازی است که حداقل 41 کشور عضو آن را به رسمیت شناختهاند.در حالی که چنین
تلاشهایی در آسیا که حدود نیمی از مجموع پناهندگان را در خود جای داده است، صورت
نگرفته است.
از سوی دیگر، سیاستهای کشورهای «شمال» درخصوص پناهندگی طی سالیان اخیر بسیار
محدودتر شده و مسئله پناهندگی سیاسی عمیقاً با مهاجرت با انگیزههای اقتصادی
درآمیخته است. در سال 1989 تعداد متقاضیان پناهندگی در کشورهای عضو جامعه اروپا به
250 هزار نفر رسید که در مقایسه با رقم مشابه در سال 1980 به حدود دو برابر افزایش
یافته بود. اروپا نیز بنوبه خود بدنبال یک سیاست واحد، یکنواخت و مشترک در ارتباط
با پناهندگان میباشد که خصوصاً در نیمه دوم دهه 1980 و اوایل دهه 1990 سرعت گرفته
است. قوانین و مقررات چندی تاکنون به تصویب رسیده و تعدادی نیز در شرف تصویب میباشد
که از آن میان خصوصاً میتوان از کنوانسیون 1990 دوبلین در مورد تعیین دولت مسئول
تعیین وضعیت پناهندگی، کنوانسیون اجرایی پیمان شنگن مصوب 19 ژوئن 1991 و نیز خود
پیمان شنگن مصوب 14 ژوئن 1985 نام برد که امروزه 6 عضو از دوازده عضو جامعه
اروپایی بدان پیوستهاند.بعلاوه طرح کنوانسیونی در مورد مرزهای خارجی جامعه متحد
اروپایی که هم اکنون در دست مطالعه است.
ویژگی اصلی تمامی این کنوانسیونهای تصویب شده یا در حال تصویب اتخاذ سیاستهای
محدودتر در رابطه با متقاضیان پناهندگی در اروپاست که از طریق همکاریهای فرامرزی
میان این کشورها از یکسو مانع مهاجرتهای پنهان و حتی ورود افراد متقاضی پناهندگی
گردند و از سوی دیگر روند تعیین وضعیت را به حداقل زمان ممکن و امکان درخواست
پناهندگی را به یک کشور اروپایی کاهش دهند. بعنوان مثال پیمان شنگن پیشبینی میکند
که دولت مسئول برای رسیدگی به یک درخواست پناهندگی دولتی است که متقاضی پناهندگی
یا خانواده او در سرزمین آن زندگی میکرده یا دولتی که برای متقاضی پناهندگی اجازه
اقامت یا روادید ورود نموده یا بدون صدور روادید اجازه ورود صادر کرده و یا دولتی
که متقاضی پناهندگی حتی بصورت غیرقانونی نخستینبار به سرزمین آن وارد شده است
(ماده 30 پیمان شنگن) . در این حالت متقاضی پناهندگی از طرح درخواست خود نزد چندین
دولت عضو بطور پیاپی یا همزمان منع خواهد شد. این سیاستهای محدودکننده پس از
تصویب مجالس قانونگذاری دولتهای عضو جامعه اروپا در شکل قوانین ملی به اجرا
درخواهند آمد و برخی کشورها از این هم فراتر رفته قوانین محدودکنندهتری را خود
وارد مجموعه قوانین ملی خود نمودهاند.
بنابراین بطور اختصار میتوان گفت که سیاستهای مربوط به پناهندگی هرچند نزد هر
دولت با دولت دیگر و منطقه با منطقه دیگر متفاوت است لیکن گرایشهای کلی و عمومی در
آن به چشم میخورد. در کشورهای پیشرفته (شمال) سیاستهای ملی و منطقه روزبروز
محدودتر شده و افراد کمتری را میپذیرد و با ملاحظات پیشگیری میشود. در این رابطه
سیاست برخی کشورهای عضو جامعه اروپا با پویایی خاصی به سوی کمکهای نوعدوستانه
بعنوان ابزاری در جهت پیشگیری متمایل شده است.
در کشورهای جهان سوم (جنوب) علیرغم وجود بحرانها و مشکلات عظیم مالی اقتصادی و
اجتماعی که پذیرش افراد جدید را به نوعی از خودگذشتگی بدل ساخته است، سیاست
پناهندگی محدودیت کمتری دارد و حول مسائلی چون حق توسعه اقتصادی و اجتماعی «جنوب»
و حفظ صلح و امنیت بینالمللی که از جمله اهداف اساسی منشور ملل متحد هستند،
متمرکز میشود.